2min
لینو مثل همیشه توی اون اتاق سفید بود، کل اون اتاق سفید بود، مثل همیشه سونگمین کوچولوش رو دید که سمتش اومد...این بار هم توهم بود؟ این بار هم خیالاتی شده بود؟ ولی اینبار سونگمین کوچولوش واقعی تر به نظر میرسید...با لبخندی شیرین به پسرک رو به روش که نمیدونست توهم عه یا واقعی نگاه کرد و پسرک با حالت قهر کنارش نشست
LK:چیشده کوچولوم؟
هیچ جوابی از پسر کوچولوش نگرفت...نزدیک تر رفت...پسرکش بهش نگاه کرد
SM: چرا اون شب اونکارو کردی
LK: نمیدونستم اینجوری میشه خوشگلم
تا خواست پسرکش رو در آغوش بگیره و از دل کوچولوش دربیاره...پسرکش ناپدید شد...
LK: این بار هم زود رفتی کوچولوم :) تو زود نرفتی من به خاطر اشتباه خودم از دستت دادم...اگر با مافیا بنگ شرط بندی نکرده بودم سر تو...الان کنارم بودی، میدونستم ممکنه تو شرط بندی ببازم...میدونستم ممکنه که از دستت بدم...ولی از دست دادنت مثل از دست دادن بقیه نبود، با از دست دادنت زندگیم رو هم از دست دادم...نمیدونستم قراره توی تصادف با بنگ از دستت بدم...همش تقصیر من بود
برای کسایی که ماجرا رو نفهمیدن: لینو یه مافیا بوده بعد با چان که اونم مافیا بوده شرط بندی میکنه توی بازی، بعد لینو میبازه و مجبور میشه سونگمین رو بده به چان...بعد چند ماه که چان و سونگمین رو تعقیب میکرده یه شب شاهد تصادف وحشتناک ماشین چان و سونگمین میشه و سونگمین رو توی اون تصادف از دست میده و از اون شب به بعد توی تیمارستان بستریه چون نمیتونه کوچولوش رو یادش بره و مدام کنار خودش میبینتش :)
آخرین پست پیج
LK:چیشده کوچولوم؟
هیچ جوابی از پسر کوچولوش نگرفت...نزدیک تر رفت...پسرکش بهش نگاه کرد
SM: چرا اون شب اونکارو کردی
LK: نمیدونستم اینجوری میشه خوشگلم
تا خواست پسرکش رو در آغوش بگیره و از دل کوچولوش دربیاره...پسرکش ناپدید شد...
LK: این بار هم زود رفتی کوچولوم :) تو زود نرفتی من به خاطر اشتباه خودم از دستت دادم...اگر با مافیا بنگ شرط بندی نکرده بودم سر تو...الان کنارم بودی، میدونستم ممکنه تو شرط بندی ببازم...میدونستم ممکنه که از دستت بدم...ولی از دست دادنت مثل از دست دادن بقیه نبود، با از دست دادنت زندگیم رو هم از دست دادم...نمیدونستم قراره توی تصادف با بنگ از دستت بدم...همش تقصیر من بود
برای کسایی که ماجرا رو نفهمیدن: لینو یه مافیا بوده بعد با چان که اونم مافیا بوده شرط بندی میکنه توی بازی، بعد لینو میبازه و مجبور میشه سونگمین رو بده به چان...بعد چند ماه که چان و سونگمین رو تعقیب میکرده یه شب شاهد تصادف وحشتناک ماشین چان و سونگمین میشه و سونگمین رو توی اون تصادف از دست میده و از اون شب به بعد توی تیمارستان بستریه چون نمیتونه کوچولوش رو یادش بره و مدام کنار خودش میبینتش :)
آخرین پست پیج
- ۴.۴k
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط